کد مطلب:277001 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:147

ماوراء النهر
اما اگر مقصود حدیث از «وراءالنهر» (ماوراءالنهر) باشد، باز هم آنچه را كه درباره ی موقعیت جغرافیایی عراق متذكر شدیم نسبت به «ماوراءالنهر» نیز صادق است زیرا: ماوراءالنهر، در لسان اخبار و روایات و تاریخ عبارت از: سرزمین خراسان و مناطق اطراف و دور و بر آنست. كه در نتیجه باز هم منظور و مقصود روایت از این سرزمین همان حدود جغرافیایی منطقه ی خراسان وسرزمین فارس، و بالاخره مراد از آن كشور همسایه ی عراق، یعنی: سرزمین ایران است و این مطلب از نظر مشخصات جغرافیایی، و تقسیمات اقلیمی قدیم كه پیشینیان، كلیه ی خشكیهای عالم را به هفت قسمت تقسیم نموده و هر قسمت را بنام «اقلیم» نام نهاده اند، ثابت و مسلست.

یاقوت حموی، در كتاب معروف خود بنام «معجم البلدان» درباره (ماوراءالنهر) چنین



[ صفحه 411]



می نویسد:

مقصود از: ماوراءالنهر، عبارت از آن مناطقی است كه در پشت نهر «جیحون» قرار گرفته و آن در سرزمین خراسان واقع شده است.

سپس وی در توضیح كلمه ی (ماوراءالنهر) چنین می نویسد:

مناطقی كه در سمت شرقی رود «جیحون» قرار گرفته، بلاد (هیاطله) نام دارد كه در دوران اسلام آنرا «ماوراءالنهر» نامیده اند، و مناطقی كه در طرف غربی این رودخانه واقع شده سرزمین خراسان و ولایت خوارزم است. كه البته «خوارزم» جزء خراسان نیست بلكه خود یك منطقه ی جداگانه ای است. [1] .

مؤلف كتاب «مجمع البحرین» نیز در ماده ی (جوح) درباره ی رود «جیحون» چنین می نویسد:

«رود جیحون، بنابر آنچه گفته شده، رودخانه ای است كه در پشت (خراسان) قرار دارد. این رودخانه از قسمت شرقی (بلخ) از منطقه ای از نواحی بلاد ترك، سرچشمه می گیرد و بسوی غرب رهسپار می شود، و از سرزمین خراسان عبور می كند، و سپس از سرزمین «خوارزم» خارج شده و از آنجا می گذرد تا اینكه در نتیجه، بدریاچه ی خوارزم بنام «آرال» می ریزد». [2] .

نتیجه ای كه از این توضیحات در مورد كلمه ی (وراءنهر) بدست می آید این است كه:بهر حال: مقصود از این كلمه هر چه باشد: حدود جغرافیائی منطقه ی قیام آن دلیرمرد آزاده، و انسان پرتلاش و جهادگری كه زمینه ساز حكومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام است، خواه ناخواه از پشت نهر دجله از سمت شرق، یعنی: بلاد فارس، و سرزمین (ماوراءالنهر) است كه در هر صورت مقصود از آن، سرزمین خراسان و در نهایت كشور اسلامی ایران است.

ضمنا باید توجه داشت: اینكه ما گفتیم مقصود از (ماوراءالنهر) خراسان، و در نتیجه منظور از آن كشور اسلامی ایران است، بدین لحاظ است كه: گرچه در بسیاری از روایات نام خراسان به چشم می خورد اما در عین حال: چنانكه قبلا هم بطور مفصل در



[ صفحه 412]



این باره سخن گفته ایم مقصود از روایات از ذكر نام خراسان خود خراسان معهود فعلی نیست، بلكه هدف از كلمه ی «خراسان» كشور ایران است.

و چنانكه در حدیث بعدی و سایر احادیث دیگری كه بعدا خواهد آمد، ملاحظه خواهید فرمود، بخوبی متوجه خواهید شد كه مراد روایات از خراسان نفس خراسان مشهور نیست، و بالاخره تصدیق خواهید شد كه مراد مآلا در برخی از روایات تقریبا به این مطلب تصریح شده كه قیام قیام كننده از خود خراسان، یعنی: همان شهر مقدس معهود نخواهد بود.

در هر صورت چنانچه شما خواننده ی عزیز با ما همراهی كنید و مطالب این بخش را با دقت مورد مطالعه قرار دهید بروشنی خواهید دریافت كه فریادگر انقلابی و یكه تاز میدان نبرد و درهم شكننده ی لشكریان سفیانی در واقع همان (سیدحسنی) معروفی است كه قیام او از طرف قزوین و طالقان و دیلم است، و هرگز قیام او از خراسان و شهر مشهد مقدس نیست و این چیزی است كه روایات آینده بدان گواهی خواهند داد.

اما حارث:

حارث: در لغت عرب به كسی گفته می شود كه زمین را آباد كند و آن را برای زراعت و كشاورزی آماده و مهیا سازد.

راغب اصفهانی در كتاب «مفردات» در شرح، و معنای كلمه ی (حرث) كه لفظ (حارث) از آن گرفته شده است چنین می گوید:

(حرث) بمعنای پاشاندن بذر در زمین، و آباد كردن آن برای كشت و زرع است. وی پس از آنكه آیه ای از قرآن را بعنوان مثال و شاهد ذكر می كند، چنین می گوید: از معنی (حرث) آباد كردن و ساختن نیز كه در نتیجه ی زراعت حاصل می شود تصور شده است.

سپس وی به سخنان خود چنین ادامه می دهد: در روایت آمده است (أصدق الأسماء الحارث) یعنی با حقیقت ترین نامها كه دروغ در آن راه ندارد نام زراع و كشاورز است.

و نیز می گوید: روایت شده «احرث فی دنیاك لاخرتك» یعنی: در دنیا برای آخرتت زراعت كن، آنگاه این دانشمند چنین نتیجه گیری می كند كه: (بنابراین از تصور معنی آباد كردن در مورد معنی كلمه ی (حرث) انجام عمل نیك، و كار شایسته در دنیا برای آخرت



[ صفحه 413]



تصور دیگری است كه آن تصور، تشویق نمودن و وادار ساختن، برای عمران و آبادی زمین در اثر زراعت است) [3] .

روی این بیان، نتیجه ای كه از معنای كلمه ی (حرث) و (حارث) بدست می آید این است كه: كلمه ی (حارث) در حدیث سابق الذكر، در حقیقت اسم نیست و بیشتر از هر چیز جنبه ی وصفی دارد و لقبی بیشتر محسوب نمی شود.

و از اینجا فهمیده می شود كه اطلاق لفظ و كلمه ی «حارث» در حدیث مذكور بر شخص نامعین و ناشناخته ای كه از پشت رود دجله، و از طرف شرق، قیام می نماید، در حقیقت كنایه از وجود یك شخص زحمتكش، و انسان جهادگر، و مرد خدمتگذار وارسته ای است كه علاوه بر تحمل رنجها و سختیها و مشقتها و ناراحتیهای فراوان در دوران زندگی؛ و صرف عمر گرانمایه ی خود در راه جهاد در راه خدا و عمران و آبادی كشور در طول دوران زمامداری، زمینه ساز حكومت جهانی حضرت مهدی علیه السلام نیز خواهد بود.

و اما منصور:

این اسم هم مانند لفظ (حارث) بر نام شخص معینی كه نام وی «منصور» باشد دلالت نمی كند، بلكه تنها چیزی كه از این لفظ فهمیده می شود این است كه: كلمه ی «منصور» یعنی: انسان پیروز، صفتی از اوصاف شخصی را بیان می كند كه او معمولا در جنگها فاتح و غالب و پیروز است.

و این صفت پیروزی در جنگ، بطوری كه از بسیاری روایات فهمیده می شود، غالبا مربوط به شخصی بنام «شعیب بن صالح» است كه وی فرمانده سپاه، و سردار لشكریان پیروزمند «سیدحسنی» می باشد، كه البته (شعیب بن صالح) ظاهرا نام رمزی این دلیرمرد صحنه ی پیكار است، و كسی هم بحسب ظاهر او را نمی شناسد و او فرد گمنامی است كه پس از ظهور مبارك حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء شناخت خواهد شد همچنانكه وجود ذیجود «سیدحسنی» برای خیلی از مردم ناشناخته خواهد ماند تا



[ صفحه 414]



زمانی كه همه چیز آفتابی گردد و حق از باطل شناخته شود.

در هر حال به حسب ظاهر و العلم عندالله (منصور) لقب شعیب بن صالح است و شعیب هم، بنابر آنچه از برخی روایات استفاده می شود سیدی هاشمی است كه پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام فرماندهی سپاه «سیدحسنی» را بعهده دارد، و یا اینكه از فرماندهان رده ی بالای لشكر و سپاه در طول دوران جنگ است و بعد از ظهور پرچمدار حضرت، و فرمانده لشكریان آن جناب (رزقنا الله رؤیة جماله الشریف) خواهد بود.

از آنچه تا بدینجا درباره ی لفظ «حارث» و كلمه ی «منصور» گفته شد می توان چنین نتیجه گیری كرد كه: این دو اسم، یعنی: حارث و منصور، در حدیث یاد شده كنایه از او شخصیت بزرگ سیاسی انقلابی و دو انسان شجاع و متهور است كه یكی از آنها همان «سیدحسنی خراسانی» و دیگری فرمانده سپاهیان پیروزمند و دشمن شكن او، یعنی: شعیب بن صالح است.

2- در حدیثی كه از پیامبر عظیم الشأن اسلام درباره ی فتنه و آشوبهای آخرالزمان رسیده، و در كتب حدیث ثبت گردیده است چنین آمده است:

«من حدیث أبی الحسن الربعی المالكی یسند الی رسول الله صلی الله علیه و آله قال: اذا وقعت الملاحم، بعث الله رجلا من الموالی، أكرم العرب فرسانا و أجودهم سلاحا یؤید الله بهم الدین، فان قتل الخلیفة فی العراق، الرجل المربوع القامه، كث اللحیة، أشقر الشعر، براق الثنایا، فویل لأهل العراق من أتباعه المراق، ثم یخرج المهدی منا أهل البیت، یملأ الأرض عدلا كما ملئت ظلما و جورا». [4] .

(پیغمبر گرامی اسلام فرمود: زمانی كه جنگهای سخت و خونینی (كه در آن كشته های فراوان باشد) در گرفت، خداوند مردی از «ایرانیان» را خواهد برانگیخت كه از نظر اصل و نسب گرامی ترین عرب، و از نظر سلاح (ابزار و آلات جنگی و اسلحه ی لشكریان) از همه ی «اعراب» برتر و بهتر و نیكوتر است و خداوند بوسیله ی «موالی» یعنی: ایرانیان، دین را تأیید خواهد نمود.

پس در آن هنگام كه حكمران عراق، یعنی: فرمانروای این كشور، در آن



[ صفحه 415]



سرزمین، آن مرد متوسطالقامه (و میان قدی) را كه دارای ریش و محاسنی انبوه، و موئی سرخ و سفید، (و یا سرخ متمایل به زردی و دندانهائی سفید و براق است به قتل رسانید، وای بر اهل عراق «و مردمی كه در این كشور زندگی می كنند» از ظلم و ستم بی حدی كه از پیروان بی دین، و اتباع از خدا بی خبر آن حاكم ظالم بر آنها خواهد رفت، آنگاه پس از آن، مهدی ما اهل بیت آشكار خواهد شد و سراسر روی زمین را همچنانكه پر از ظلم و جور شده، از عدل و داد پر خواهد كرد).

كلمه ی ملاحم در متن عربی حدیث، جمع (ملحمه)و در لغت عرب عبارت از جنگ بسیار سخت و خونینی است كه در آن كشتار زیاد واقع شود و كلمه ی «موالی» جمع «مولی» است. و چنانكه قبلا هم درباره ی این كلمه بطور مفصل صحبت كرده ایم كلمه ای است كه در لغت عرب معانی متعددی دارد تا آنجا كه مرحوم علامه امینی- علیه الرحمه- در كتاب پرارج الغدیر برای كلمه ی (مولی) 27 معنی ذكر فرموده است. [5] .

و ابن اثیر در كتاب «النهایه» فی غریب الحدیث و الاثر، درباره ی كلمه ی (مولی) چنین می نویسد: «و قد تكرر ذكر المولی فی الحدیث و هو اسم یقع علی جماعة كثیرة» یعنی ذكر كلمه ی «مولی» در حدیث مكرر آمده است و این كلمه اسمی است كه بر جماعت بسیاری اطلاق می شود.

سپس ابن اثیر در دنباله سخن خود چنین می گوید: «و این كلمه ی (مولی) معانی گوناگونی دارد كه از جمله ی آنها: «مولی» بمعنی خداوند، و مالك، و آقا، و آزادكننده ی برده، و یاور، و محب، و تابع و همسایه، و پسرعمو، و هم پیمان، و داماد، و عبد، و همچنین بمعنی بنده، و برده ای كه از قید بندگی آزادشده، می باشد و بیشتر این معانی در حدیث آمده است. و از اینرو باید برای پی بردن به معنای واقعی كلمه ی «مولی» در هر حدیث معنای مناسب آنرا پیدا نمود». [6] .


[1] معجم البلدان، ج 5 ص 45، ط بيروت، ماده «ماوراءالنهر».

[2] مجمع البحرين ج 2، ص 348 ط نجف، ماده (جوح).

[3] مفردات راغب، ماده «حرث».

[4] بشارةالاسلام، ص 29.

[5] الغدير ج 1، ص 362.

[6] النهايه في غريب الحديث و الاثر ج 5، ص 228 ماده ي (ولي).